یادداشت | نهاد "مرجعیت" و ناکامی استعمار
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، حوزه انديشه و ايدئولوژي در دنيا به عنوان ريشه جريان عمليات و عينيت شناخته ميشود و اين به آن معناست كه انديشمندان براي عينيت بخشي و نظام سازي بر اساس تفكرات خود به دنبال تيمهاي عملياتي ميگردند؛ اما معمولا بعد از مدتي و با قدرت گرفتن جريان عملياتي و اجرائي، اين دو حوزه از هم جدا شده و نيروهاي عملياتي به سمت منافع گروهي و حزبي رفته و در موارد زيادي از ايدئولوژيهاي حاكم بر ابتداي كار تخطي ميكنند و در گذر زمان جز پوسته چيزي از آن ايدئولوژي باقي نميماند.
اما اين مسئله در مكتب شيعه با ورود بزرگان ديني و مراجع به حوزه عمليات و عينيت و نيز نظارت دائمي توسط فقيه جور ديگري رقم خورده است و مرجعيت شيعه در طول تاريخ، علاوه بر حوزه نظر در وادي عمل نيز مداخله نموده و تلاش مينمايد تا جلوي انحرافات عملي از اصول ايدئولوژيك را بگيرند.
به عنوان نمونه؛ در جريان سفر ناصر الدين شاه قاجار به اروپا امتياز نامه اي به اسم "رويتر" بين دولت قاجار و "بارون یولیوس دو رویتر" كه يك یهودی انگلیسی الاصل آلمانی تبار بود به امضا رسيد؛ به موجب آن قرار داد ساختن هرگونه راه و راه آهن و سد از دریای مازندران تا خلیج فارس، بهرهبرداری از همه معادن ایران (بجز طلا و نقره)، ایجاد مجاری آبی و قنات و کانالها برای کشتیرانی یا کشاورزی، ایجاد بانک و هرگونه کمپانی صنعتی در سراسر ایران؛ حق انحصار کارهای عامالمنفعه؛ خرید و فروش توتون و تنباکو و استفاده و بهرهبرداری از جنگلها و مراتع برای مدت هفتاد سال و استفاده از گمرکات ایران به مدت بیست و پنج سال؛ در ازای پرداخت دویست هزار لیره انگلیسی و ۵٪ سود سالانه در اختیار "شخص رویتر" قرار گرفت.
اين آش آنقدر شور شد كه حتي ديپلماتهاي انگليسي مانند "لرد کرزن" نیز به آن واكنش نشان دادند؛ كرزون در مورد اين قرار داد ميگويد: این امتیاز، بخشیدن یک پارچه تمامی منابع صنعتی یک کشور است که همانند آن تا به امروز در هیچ مستعمرهای داده نشده است.
اين قرار داد كه به بزرگترين خيانت دولتيان قاجار و شخص میرزا حسین خان سپهسالار نخست وزیر ناصرالدین شاه مشهور است همه زندگي ايرانيان را براي مدت 70 سال در همه ابعاد سياسي و اقتصادي در اختيار رويتر قرار ميداد و عملا همان بلايي كه كمپاني هند شرقي بر سر هندوستان آورد بر سر ايران مي آورد.
اما ايران يك تفاوت عمده با هندوستان داشت و آن وجود مرجعي بزرگ، عالمي سياست مدار و شجاع به اسم "آيت الله ملا علي كني" بود؛ خبر عقد اين قرار داد كه به آيت الله ملا علي كني رسيد ايشان در تلگرافي به شاه اعلام كردند كه اگر پاي عاملان عقد اين قرار داد به ايران برسد و هنوز قراداد ملغي نشده باشد مرجعيت حكم تكفير آنها را صادر خواهد نمود. همين موضع شجاعانه و عملياتي مرجعيتِ وقت، باعث شد تا شاه از اين قرار داد پا پس بكشد و دولت انگلستان نيز به خاطر حفظ ساير منافع خود در ايران اقدامي در حمايت از رويتر نكند.
در واقع ميتوان گفت ايران مقتدر امروز مرهون زمان شناسي، سياستمداري و اقدام به موقع مرحوم آيت الله ملاعلي كني در آن زمان است و اگر در آن زمان جلوي اين قرار داد توسط اين عالم بصير گرفته نميشد ايران هنوز درگير تبعات آن امتيازنامه مخوف بود.
ورود عالمانه و شجاعانه مراجع بزرگ شيعه در چنين بزنگاههايي باعث شده است تا تاثيرگذاري مرجعيت شيعه در طول تاريخ حفظ شده و در مواقع حساس راه بر معاندان و جريان سلطه مسدود شود.
در مكتب تشيع مرجعيت به عنوان جوشن و سپر دين شناخته ميشود و هر كجا كه لازم باشد خود را سپر دين ميكند تا مبادا به مسير سير به سوي خدا خدشهاي وارد شده و جامعه از مواهب آن محروم گردد و نمونه اين مجاهدت را ميتوان در واپسين لحظات زندگي شيخ فضل الله نوري مشاهده کرد؛ درست زماني كه طناب دار دور گردن شيخ شهيد افتاده بود يكي از ايادي استعمار به شيخ پيشنهاد داد تا خود را پناهنده سفارت انگلستان و يا روسيه اعلام كند! پيشنهادي كه پيش از اين نيز به شيخ داده شده بود، آن روز اگر شيخ اين كار را ميكرد چه بسا كسي او را مؤاخذه نميكرد و حتي بزرگان با توجه به اصل وجوب حفظ جان، شيخ را تحسين مينمودند؛ ولي اگر آن روز شيخ فضل الله به اين پناهندگي راضي ميشد براي هميشه بايد فاتحه مبارزه با استعمار در ايران خوانده ميشد؛ ولي شيخ طناب دار را بر تعطيلي مبارزه ترجيح داد و جان ارزشمند خود را در راه بيداري ملت و مبارزه با استعمار و استبداد و سلطه بيگانگان فدا کرد.
امام راحل در منشور روحانيت از مجاهدتهاي بي دريغ بزرگان دين چنين ياد ميكند: تردیدی نیست که حوزههای علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بودهاند. علمای بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش نمودهاند تا مسائل حلال و حرام الهی را بدون دخل و تصرف ترویج نمایند. اگر فقهای عزیز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومی به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بیت - علیهم السلام - به خورد تودهها داده بودند.
نكته اي كه دشمن فهميد
مشهور است كه فرانسيس فكوياما، فيلسوف آمريكايي در همايش بازشناسي هويت شيعه در اورشليم گفته است تا زماني كه شيعه بال سبز انتظار و بال سرخ شهادت را دارد هرگز از بين نميرود و اين دو بال تا زماني كه تحت حمايت سپر فقاهت هستند نميشكنند. البته فكوياما بعدها اين اظهارات را تكذيب كرد ولي اين جمله از فكوياما باشد يا نه، واقعيتي است انكار ناپذيركه جريان استعمار و جبهه كفر جهاني به خوبي آن را درك كرده اند و براي مقابله با آن برنامههاي كوتاه مدت و بلند مدتي ريخته اند.
گام اول
اولين گامي كه در تقابل با مرجعيت اثرگذار برداشته شد ايجاد باورهاي غلط در حوزه مرجعيت و زعامت شيعه بود. جريان استعمار با استفاده از عوامل نفوذي توانست در ميان طائفهاي از عالمان ديني باورهاي غلطي چون جدائي دين از سياست را به وجود بياورد و از اين رهگذر گروهي از عالمان شيعه را به تقابل با علماي فعال، استكبارستيز و آگاه وادار کند. امام خميني(ره) در منشور روحانيت به اين مسئله اشاره فرموده و پس از تبيين ناتواني استعمار از اجراي نقشه حذف كامل روحانيت چنين مينويسد:
اولین و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست دونشان فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگی به اجانب را به همراه میآورد، یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشتهاند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بیدینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست. ...وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الا عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر کس کج راه میرفت متدینتر بود.
عده ديگري نيز در اين ميانه بودند كه با برداشت هاي غلط از روايات اهل بيت و يا با استناد به رواياتي كه از لحاظ متن، سند و يا دلالت مغشوش بود سعي در الغاي باور طاغوت بودن همه حكومتهاي قبل از ظهور به عالمان ديني و روحانيون و متدينين داشتند و تلاش مي كردند تا حوزه هاي علميه و كرسي هاي نقد و نظر منحصرا به فقه و اخلاق فردي مشغول شوند و از وادي سياست و اداره امور جامعه دور بمانند تا مبادا در پرتو معارف اهل بيت تمدن بزرگ اسلامي شكل گيرد؛ اما اين ترفند دوام زيادي نياورد و در هر دوره عالمان سَيّاسي بودند كه پوسته فردي دين را شكافته و ابعاد حاكميتي و اجتماعي آن را عرضه نموده و براي آن برنامه ريزي كردند كه در سطح مجتهدان بزرگ ميتوان به شخصيتهايي چون ميرزاي نائيني، شيخ فضل الله نوري، آيت الله سيد حسن مدرس سيد عبدالحسين لاري و اوج قله اسلام ناب و فقه حكومتي يعني امام راحل اشاره کرد.
گام دوم
انقلاب اسلامي و قرائت امام خميني(ره) از دين باعث شد تا انديشه اسلام متحجر و واپس گرا، نمايي جديد از اسلام ناب را در مقابل خود ببيند و عملا از گردونه خارج شود؛ گرچه در گوشه و كنار هنوز كساني هستند كه داعيه دار تفكر اسلامِ متحجرِ سكولار و واپس گرا هستند.
پس از اين شكست در گام اول، گام دوم جريان استعمار پروژهاي بود كه نگارنده اسم آن را "مرجعيت اجارهاي" ميگذارد.
جبهه کفر در گام دوم به دنبال شخصيتهاي تراز اول اسلام رفته و در قالب شبكه نفوذ به تزريق پول و تحريك به اشتهاي قدرت در ميان اين بزرگان پرداخت تا به اين واسطه گروهي از اين بزرگان را در اختيار خود گرفته و آنها را عملا به بلندگوي استعمار تبديل كند.
اما اين پروژه زودتر از آنچه آنها فكر ميكردند به شكست انجاميد؛ چرا كه علماي اسلام، حتي آنان كه بصيرت سياسي لازم را نداشتند حاضر نشدند تا با جريان كفر هم سفره شوند و حتي اگر گاهي بر اثر اطلاعات غلط حرفي ميزدند و يا كاري ميكردند، بلافاصله اقدام به جبران آن ميکردند.
در اين ميانه اگر انگشت شماري چون رهبر كودتاي نوژه نيز در دام جريان استعمار گرفتار ميشدند توسط ساير بزرگان ارشاد شده و در صورتي كه خود را از دام دشمن بيرون نميكشيدند از گردونه مرجعيت حذف ميشدند و گام دوم در پرتو تقوا و بصيرت مرجعيت اصيل شيعه به شكست زود هنگام رسيد./۸۴۱/ی۷۰۲/س
حجت الاسلام عبدالصالح شمس اللهی